روزاناروزانا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

فرشته زیبای من روزانا

پلاژ رفتن روزانا نفس

        جمعه 28 فروردین برای اولین بار رفتیم پلاژ با خاله هانیه و السا جون.خیلی ذوق کردی  دوست نداشتی بیرون بیای   کشتی یونانی غروب جمعه 28 فروردین       هرروز غروب یا میبریمت بیرون یا میبرمت حیاط.اینجا هم داری سیب زمینی میخوری   روزانا جونم خونه پرستارش خانم رضا پور.عکس سمت چپ اولین روزی که بعد از چند ماه رفتی خونه پرستار 15 فروردین ...
31 فروردين 1394

13ماهگی

جوجه طلایی امروز 13 ماهش تموم شده.دختر خوشکلم 1ماه بزرگتر شده. از وقتی از رامسر اومدیم بعد عید سرما خورده بودی خیلی ضعیف شدی الان چند  روز خداروشکر خوب شدی. این روزها خیلی غرغرو شدی فک میکنم بخاطر سرما خوردگیت بوده.دندونهات هم خیلی اذیتت میکنه. دخترم عاشق بیرونه.وقتی میریم بیرون کلی خوشحالی.دیشب رفتیم پارک خیلی  ذوق میکردی.همش دوست داشتی بری تو فواره.ولت میکردم بدو میرفتی سمت  آب.وقتی میخواستیم برگردیم گریه میکردی. بعدازظهر که میریم خونه بازی میکنی بعد میخوابی.دیشب تا ساعت 9 خوابیدی چون خونه پرستارت کم میخوابی. خانم رضا پور میگه همش دوست داری تو کریر باشی اونم تکونت بده.ا...
27 فروردين 1394

عکس های عید 94 رامسر

پلاژ شهرداری.روزانا در حال باقلی خوردن   خونه خاله فریده مهمونی خونه عمه معصومه تولد روزانا و هانا رامسر(خونه دایی فرشید) خونه خاله مریم حیاط مامان جون کبری حیاط مامان جون صغری خونه عمو محمود روستای لیماکش جوجه کوچولو از پله خوشش میومد هرجا پله بود میرفت بالا میومد پایین(خونه دایی ارسلان دایی بابا) عقد الهام جون (دختر خاله) فرودگاه رامسر.وقتی رفتیم نماز خونه شیر بخوری سریع رفتی نماز خوندی 28 اسفند فرودگاه تهران 12 فروردین فرودگاه تهران موقع برگشت به کیش 13 بدر دامون ساحلی ...
23 فروردين 1394

نوروز94

دختر قشنگم امروز 16 فروردینه که فرصت کردم برات بنویسم. 28 اسفند ساعت 16 پرواز تهران داشتیم ساعت 19 از تهران به سمت رامسر رفتیم خیلی خوشحال بودیم بعد مدتها میرفتیم شهرمون.مامان جون کبری هم دیگه بعد  4ماه که خیلی برات زحمت کشید با ما ما برگشت رامسر. سال تحویل ساعت 2:15:11 بود که ما خواب بودیم.روز عید همه خانواده رو دیدیم  خیلی خوب بود. همه از دیدنت کلی ذوق کردن ولی دختر کوچلوی من فقط به من چسبیده بودی پیش کسی نمیرفتی.آخه نفسم تو کیش همش تنها بود یکدفعه از دیدن آدمهای مختلف تعجب کرده بودی.خیلی خوش گذشت هر روز مهمونی بودیم.هفته اول بیشتر بارون می با...
16 فروردين 1394
1